داستان
margin-top: 0px; margin-bottom: 5px;" align="center"> داستان کوتاه دوست کیست ؟ به خیلیها میگیم “دوست”… به هرکسی که بتوونیم باهاش بیشتر از یه سلام و یه حال و احوالپرسی ساده حرف بزنیم. خیلی از این “دوست”ها، دوست نیستن. همکارن، همکلاسین،فامیل دورن،همسایه ن، یه آشنان ”دوست” اونیه که باهاش رازهای مشترک داری. اونیه که وقتی دلت گرفت اول از همه شمارهء اونو میگیری. اونیه که برای قدم زدن انتخابش میکنی. اونیه که جلوش لازم نیست به چیزی تظاهر کنی. که اگه دلت گرفت بهش میگی “دلم گریه میخواد!” اونیه که دستت رو میگیره و میگه “میفهمم”. که نمیخواد براش توضیح واضحات بدی. اونیه که سر زده خراب میشی سرش. نمیگی شاید آمادگی نداشته باشه. ...
نویسنده :
مامان وبابای قندعسل
21:44
تقدیم به نیلوفر عزیزم...
عشق و دوستی آغازی دوباره آغازی بی پایان دوستت دارم ... چند نقطه بی انتهاست این دوست داشتن بی پایان است این دلبستن محال است دلکندن خیال است دل بریدن چون این آغاز، بی پایان است ، جدایی ؟ نه عزیزم یک خواب و خیال است! در خواب هم میبینم رویاهای عاشقانه ی با تو بودن را شیرین است این خواب عاشقی ، چه برسد به لحظه های بیداری نفسی دوباره به عشق تو ای همنفس من یک زندگی دوباره بی خیال گذشته ها میخواهم این باران، همین باران عشقت، تا ابد در قلبم بباره اگر زندگی ،همیشه با تو بودن است ، دلم نمیخواهد هیچگاه ...
نویسنده :
مامان وبابای قندعسل
15:36
عروسی عمومصطفی
روزمادر
مادرم ای شمع فروزان زندگیم ای نور پرفروغ زندگیم ای روشنی بخش تاریکی هایم ای امید زندگیم ای گل سرسبدم و ای تو معنای همه ی رنگها زیبائیها خوبیها و از خود گذشتگیهاو...هستی تو را می پرستم بهترین های دنیا را برایت می خواهم و امیدوارم سالیان سال در کنار هم با خوشی و خوبی در زیر سایه ی پدر خوبم زندگی کنیم دوستت دارم روزت مبارک وقتی چشم به جهان گشودم. قلب کوچکم مهربانی لبخند و نگاهت را که پر از صداقت و بی ریایی بود احساس کرد. دیدم زمانی را که با لبخندم لبخند زیبائی بر چهره خسته ات نشست و دنیایت سبز شدو با گریه ام دلت لرزید و طوفانی گشت. از همان لحظه فهمیدم که تنها در کنار این نگاه پرمهر و محبت است که احساس آ...
نویسنده :
مامان وبابای قندعسل
19:07